Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Thursday, February 01, 2007

آبی

باغ خودمان بود. باغ سیبی که چند سال پیش فروختیم. میوه ها را تا ارتفاعی که دستم می رسید، با نخهای آبی به شاخه ها بسته بودند. برای چیدن سیب باید شاخه های بالایی را می گرفتم و راحتترین راه این بود که پرواز کنم...
دیشب بعد از سالها، یک خواب رنگی دیدم. شاید هم اولین خواب رنگی.

4 Comments:

Blogger نازی said...

همیشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحی خود
پرت می شوند و میمیرند
من شبدر چهار پری را می بویم
که بر گور اساطیر کهنه روئیده است
...
khodet chetori? :D

06 February, 2007  
Anonymous Anonymous said...

سيريش رو خوندم. خيلي خنده بود. ياد قطعه هاي خودمون افتادم:D كاش ميشد يه جايي نوشتشون.
سيريش رو خوندم. گفتم شايد بد نباشه من رو هم دعوت كني توي وبلاگت بنويسم. شايد هم بشه يه كم تشويقم كني وبلاگ خودمو دوباره شروع كنم!
سيريش رو خوندم. :))

10 February, 2007  
Blogger Sinistral said...

خوابت رنگی بود یا آبی؟

14 February, 2007  
Blogger MohammadZ said...

خوابم رنگی بود. چون توی يه قسمت ديگش، يک مايع زرد رو به در دانشگاه پاشيدم.

15 February, 2007  

Post a Comment

<< Home