As I Lay Living ...

Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Saturday, January 10, 2009

سیب

- سیب می خوری؟
- نه، فکر می کنم چیز بد مزه ای باشه.
- گه خوردی! عین چی داری دروغ میگی. همه اش به خاطر حرف خداست.
- درسته. آخه اگه از حرفش سرپیچی کنم کونمو پاره می کنه.
- در این صورت توصیه می کنم که شبها بری پیش خدا جونت بخوابی.
- نه عسلم. اینطوری باهام حرف نزن!
- دستمو ول کن! مرتیکه بی چشم و روی تن لش!
- تصورش رو بکن! اگه از بهشت بندازنمون بیرون زندگی سختی خواهیم داشت. من به خاطر خودت میگم. اینجا همه چی برامون فراهمه.
- من که از اینجا حالم به هم میخوره. اولا که تا میخواهیم با هم خلوت کنیم، سر و کله دو سه تا فرشته فضول پیدا میشه. ثانیا اونقدر اینجا خوردی و خوابیدی که اضافه وزن پیدا کردی و از ریخت افتادی. ثالثا اگه فکر می کنی توی سیاره بزرگی مثل زمین غذا و خونه برامون پیدا نمیشه، خیلی دست و پا چلفتی هستی.
- درخت سیب کجاست عزیزم؟؟