As I Lay Living ...

Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Tuesday, January 30, 2007

در جلسه روانگاوی

-من یه مشکل عجیب دارم. همیشه ورقه های امتحانی رو با یک غلط املایی شروع می کنم: نام و نام خانوادگی. اسمم رو غلط می نويسم.
- تو خودتوقبول نداری. با خودت مشکل داری.
- بعد هم روش خط می کشم...
- و نسبت به خودت بی رحمی.
- ولی آخر سر اسم درستم رو می نویسم. این امیدوار کننده نیست؟
- نه، بيا اسم عمه منو بنویس!
- آخه من از کجا بدونم که اسم عمه شما چیه!

سيريش!

آن شوخ نهالم که گَرَم برکنی از جای
بر سطح هوا سبز کنم ريشه ی خود را

طالب آملی

Sunday, January 28, 2007

یک، دو، سه

آوا در آوا
آغاز می شوم
دسته دسته آواز
و دستهای خسته ام
آوار هزار نغمه را پرواز می کنند

Saturday, January 27, 2007

نام من قرمز

پارسال همین موقع ها یکی از دوستام داشت می رفت ترکیه. به من گفت که چیزی میخوای برات بیارم؟ گفتم اگه میتونی رمان «نام من قرمز» اورهان پاموک رو برام بخر، که خرید. از اونجایی که شدیدا اخبار رو دنبال می کنم، دیروز متوجه شدم که این نویسنده سه ماه پیش برنده نوبل ادبیات 2006 شده! با توجه به اینکه پاموک اهل ترکیه -همین کشور زپرتی همسایه- هست، حال و روز اهل قلم کشورمون حتما خیلی خراب شده؛ ولی باید قبول کرد که ما هنوز نویسنده ای نداریم که کتاباش به 40 زبان ترجمه شده باشه و در لیست بهترین رمانهای سال نیویورک تایمز هم قرار گرفته باشه (البته قبل از برنده شدن این جایزه و حتی قبل از جنجالهای سیاسی که در موردش زر میزنن). به قول خود پاموک، ما شرقی ها حاشیه نیشینان جهان فرهنگ هستیم. برای بیرون اومدن از این حاشیه یه چیزایی لازمه: اولیش یه شهر خوشگل مثل استانبوله که توش زندگی کنی، و دومیش این که بچه مایه دار باشی -یه چیزی تو مایه های بچه های الهیه خودمون، که حال منو به هم میزنن! و بشینی با خیال راحت بخونی و بنویسی. وگرنه عمرا بشه مثل سخنرانی نوبل پاموک حرف زد.

Thursday, January 25, 2007

WET DREAM (baraye hefze effate omumi az trarjomeye farsi ma'zurim)

بارها شنيده ايم که توليد کنندگان فيلمهای سينمايي از هر ترفندي برای جلب تماشاگر استفاده می کنند. منظور بدی ندارم؛ منظورم جلوه های ويژه و سکس است! به هر حال، سينمای ما نيز از اين قاعده مستثنا نيست؛ منتها، محدوديت های فضای فرهنگی ايجاب می کند که سينماگران کشور ما ترفندهای خاص خودشان را (با نکته سنجی و ذوق اصيل ايرانی) پيدا کنند.
يکی از ترفندهای رايج، اقتباس نام فيلمهای مشهور -و اغلب مورددار- خارجی است؛ مثل بی وفا، به نام پدر، خيلي دور خيلی نزديک، روانی، راه افتخار و از اين قبيل. اما خانم پوران درخشنده با جسارتی تحسين بر انگيز، پا بر لبه تيغ گذاشته و به دور از کليشه های مرسوم، نامی ابتکاری برای شاهکار جديد خود برگزيده اند: «رويای خيس». همانطور که می دانيد اين کلمه ترجمه لفظ به لفظ واژه wet dream به معنی «احتلام» می باشد. به دليل مشکلات گوارشی ناشی از تماشای فيلم های ايرانی، نمی توانم برای اطمينان از ارتباط موضوع فيلم با اين پديده روانی، به سينما بروم (به شما هم توصيه می کنم که اين کار را نکنيد).
فقط می خواهم به اين نتيجه برسم که فضای فرهنگی پس از روی کار آمدن رئيس جمهور جديد، هرچند در ظاهر بسته به نظر می رسد، ولی از برخی جهات بازتر هم شده است؛ چون بی گمان «رويای خيس»، وقيحانه ترين عنوان يک فيلم در دوره پس از انقلاب است. قبل از انقلاب هم فقط يکی دو تا فيلم ديگه به پاش می رسيدن.
نکته: در بديع بودن ابتکار خانم درخشنده هم نبايد اغراق کرد. wet dream اسم آلبومی از ريچارد رايت (کيبورديست گروه پينک فلويد) بوده است.
پيشنهاد: با توجه به نزديک شدن جشنواره فيلم فجر، در مورد اسامی احتمالی فيلمهای جديد ايرانی فکر کنيد.

Labels: , , , ,

Wednesday, January 24, 2007

شروع

زمستان بدون برف
شاید او هم مثل من...

Tuesday, January 23, 2007

ببینم فارسی می شه نوشت!

این یک پست فارسی هست که می خوام ببینم حروف پپپپپپ و ژژژژ و گگگگ و چچچچچ رو می شه نوشم یا نه. مورد بعدی مربوط مورد بعدی اینه:
  • شسیبشسیبسشیب
  • شسیبشسیب
  • شسیب
  • شسیب
  • شسیب

افتضاحه. بی خیالش میشم. و این یکی:

1. شسیبشسیب

2. سشیبشسیبشسیب

3. شسبشسیبشسیبشسیب

خوبه. قابل تحمله. فقط باید برم پست های انگلیسی رو درست کنم.

Monday, January 15, 2007

Rilke, much more than a poet

Who, if I cried out, would hear me among the angels'
hierarchies? and even if one of them suddenly
pressed me against his heart, I would perish
in the embrace of his stronger existence.
For beauty is nothing but the beginning of terror
which we are barely able to endure and are awed
because it serenely disdains to annihilate us.
Each single angel is terrifying.

Rainer Maria Rilke (Duino Elegies)

Labels: , , , ,

Tuesday, January 09, 2007

Too late!


دوستم امیر منو به یک بازی دعوت کرده بود. به دو دلیل نمی تونم تو بازی شرکت کنم:

- چون وبلاگ نویس و وبلاگ خون تنبلی هستم، همین الان فهمیدم که از یلدا خیلی گذشته.

- اگه قبل از یلدا هم بود، من عمرا 5 نفر رفیق وبلاگ نویس پیدا می کردم.

ولی چون بازی با حالیه قسمت اولش رو پایه می شم، به جهنم که دیر شده! اگه مشکلی هست، حاضرم بازنده بازی باشم

این 5 تا مورد رو داشته باشین. عمرا فکرش رو هم نکردین:

- من هیچی نمی شم. اینو مادربزرگم توی خواب بهم گفت. خدا رحمتش کنه.

- چند شب پیش موهای خواهرم رو رنگ کردم.

- چیزی که بیشتر از همه ازش می ترسم اینه که توی یه جای تنگ گیر کنم و نتونم تکون بخورم.

- خوشحالم که دارم پست فارسی می نویسم. از این که وبلاگم انگلیسیه پشیمونم.

- امروز صبح یه سوتی ناجور دادم، اونقدر ناجور که نمی تونم تعریفش کنم. شبیه سوتی دیگه ای بود که 3-4 سال پیش داده بودم و میشه درگوشی تعریفش کرد.

Wednesday, January 03, 2007

Memoriam

You few, playmates of former childhood in
the city's scattered gardens and walks:
how we found each other and slowly became friends
and, like the lamb with the scroll that talks,

spoke though mute. If sometime we exulted,
no one owned it. Whose could it be?
And how it melted under the passing multitude
and in the long year's anxiety.

Cars rolled past, ephemeral to us, alien,
houses stood near, thick but untrue - and none
ever knew us. What was real in the All?

Nothing. Just the balls. Their glorious arcs.
Not even the children ... but sometimes one, in the park,
one who was dying, stepped under the falling ball.

Rainer Maria Rilke