As I Lay Living ...

Name:
Location: tehran, tehran, Iran

Saturday, May 16, 2009

كپنهاگ

توي اين دوره زمونه كه همه به بهانه عدم قطعيت و نسبي گرايي، از بحث هاي اخلاقي فرار مي كنن، خلق يك اثر هنري جدي(!) با مضمون اخلاقي يك كم بعيد و دور از ذهنه. عادت كرديم كه شخصيتهاي داستانها، آدمهاي بي نام و نشاني باشن در ناكجا آبادي كه هيچ فرصت -و حتي دليلي- براي تصميم گيري و انتخاب براشون وجود نداره و تنها كار قابل توجهي كه مي تونن بكنن انتظار كشيدنه. براي همينه كه خوندن چيزي مثل كپنهاگ تجربه عجيب و غير مترقبه اي به حساب مي آد؛ خصوصا اين كه شخصيتهاي اصلي نمايشنامه ابداع كنندگان عدم قطعيت در فيزيك هستند.
اين نمايشنامه رو از سر تصادف گرفتم و خوندم؛ يكي از 12 نمايشنامه اي كه بايد براي امتحان كارشناسي ارشد كارگرداني امتحان بدم؛ امتحاني كه از سر تفنن دارم شركت مي كنم. كپنهاگ در مورد ديدار دو فيزيكدان اتمي، هايزنبرگ و نيلز بور در زمان جنگ جهاني دومه؛ واقعه اي كه در مورد جزئياتش اطلاعات كاملي در دست نيست؛ حتي خود اين دو نفر هم بعدا از يادآوري كامل اون شونه خالي كردن. نمايشنامه سعي مي كنه كه با ترفندهاي روايي، حالتهاي مختلف براي اين ديدار رو بررسي كنه. و نتيجه اش يك داستان جذاب در مورد تصميم گيري، اخلاق، مسئوليت حرفه اي، دوستي و صداقته. نمايشنامه طبق رسم دوره زمونه از نتيجه گيري اخلاقي پرهيز مي كنه ولي اهميت و پيچيدگي مسائل اخلاقي رو به خوبي نشون مي ده.
يكي از سوالهاي اساسي نمايشنامه اينه كه وقتي رژيم جنايتكاري مثل هيتلر سر كار مي آد، كساني مثل انشتين كه آلمان رو ترك مي كنن كار بهتري مي كنن، يا اونايي كه مثل هايزنبرگ مي مونن. هايزنبرگ جواب جالبي به اين سوال ميده: وقتي بعد از جنگ دوستاي مهاجرم منو طرد كردن، احساس كردم كه دارن سرزنشم مي كنن؛ احتمالا به خاطر اين كه اونا تونستن بمب اتم رو بسازن و من نتونستم.
اجراي راديويي نمايشنامه به زبان اصلي اينجاست
اين هم يك سمپوزيوم در دانشگاه ام اي تي در مورد اين نمايشنامه